متن آتش
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات آتش
من بی تو در هیچ انجمنی هیچ نخندم
بی روی تو سوزنده در آتش چو سپندم
خوش باشد اگر با تو به دوزخ بنهندم
" در کاسه وصل تو اگر زهر دهندم
خوشتر که به پیمانه هجران تو قندم"
کی یار صدایم بکنی خوب من آخر؟
کی دل بکند قصه...
در جهنم بودم
یا جهنم
من بودم؟
که هر چه پوست می انداختم
هر چه جان می کندم
آتشی می بایست
می پوشاند مَنِ مَن را
داشتم می سوختم
دارم می سوزم
و تو
پشتِ پنجره ی بهشت
خیره به من
پرپر می کنی گل های نرگس را
در کاسه...
زنگ زدم به آتش نشانی
د س ت و پ ا ش ک س ت ه آدرس دادم
و فوراً قطع کردم...
رسیدند به یک خیابان
به یک کوچه
به یک خانه
به یک اتاق
به یک قلب
گفتم: کمک!
آتش را خاموش کنید
او رفته است...
«آرمان پرناک»
فقط خم شدم /
از زمین کاغذی را بردارم /
که نصفِ صورتش سوخته بود /
نمی دانم چرا جنگل /
پشتِ سطلِ زباله ای پنهان شد !
«آرمان پرناک»
آتیشی روبه قلب من کشوندی خاکسترش کردی رفتی نموندی
دوباره دریا دریا شکفتنِ آتش
به زیرِ خاکستر، اتّفاق می افتد
آسمان،
باران،
کوهستان،
کُردستان آزاد،
آتش و
تو!
زیباترین دارایی های من در هر عید نوروزید.
شعر:دلبرین عبدالفتاح
ترجمه به فارسی: زانا کوردستانی
یک روز در این خانه من بودم و یاری بود
نی بود و نوایی بود یک دلبر و ساقی بود
او بوسه طلب میکرد تشنه به لبم میکرد
هی بوسه به لب میکرد آتش به تبم میکرد
تو
از آتش گذر کردی
اما
جرقه ی نگاهت
خاکسترمان کرد
سیاوش.
جهانم را
به آتش زد
نگاه خیس بارانش.
حجت اله حبیبی
رفته آری، چو شورشِ آتش/ از دلِ خاکِ سینه ی سرکش/
آبِ احساسِ آرزو؛ بی شک/ خانه ی دل، چو نقشِ بر بادی ست/
زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)
باز هم این روضه ها اتش به جانم میزند
میبرد من را کنار خیمه های سوخته
قصه ی این ماجرا از اولش با غصه بود
اه دارد دختری چشمی به نیزه دوخته
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی
ای آنکه دل را میبری جانم ببر در راه خود
تنهای تنها مانده ای ما را ببر همراه خود
شعر تو طغیان میکند اعجاز موسی میکند
در مسیر گردش اش با دل مدارا می کند
آتش عشقت در تنم لبریز شد از چشم ترم
آقا تو را گم کرده ام...
ای آنکه دل را برده ای جان را ببر در راه خود
تنهای تنها مانده ای ما را ببر همراه خود
شعر تو گر طغیان کند اعجاز موسی میکند
در مسیر گردش اش باشم مدارا می کند
آتش بگیرد خنجرم خون بربزد از جگرم
آقا تو را گم کرده ام...
بخواندم از نگاهت آخرم را
به آتش میکشیدی پیکرم را
قرار این بود بدست باد نیفتد
نگه داری خودت خاکسترم را
بخواندم از نگاهت آخرم را
به آتش میکشیدی پیکرم را
قرار این بود بدست باد نیفتد
نگه داری فقط خاکسترم را
خودش را به آتش کشید
کسی که نیمه پر لیوانش بنزین بود!