شبایی که دلم میگیره به بلندی پناه میبرم و پشت پرده ی اشک به نقطه های روشن شهر خیره میشم، گاهی از دیدنشون ذوق میکنم و گاهی بغض! ذوق میکنم چون میبنم که هنوزم زندگی هست؛ اما وقتی نور خونه هارو مقایسه میکنم از عدالت روزگار بغضم میگیره! باخودم میگم...