پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
در جهانی مملوء از تناقض خواستن ها...تنها یک تو برای هم معنی شدن کافیست...سمیرا امیری منش...
دوست دارم و این نهایت منصف بودن آدمیست...برای اعتراف کردن به چیدن دوباره تو...سمیرا امیری منش...
ادمها!!! این موجودات ریز تا مغزِ استخوانِ دنیا فرو رفته اند،و برای مکیدنش ، نوازش را بهانه میکنند.....$سمیرا امیری منش$...
باران می بارد و ما تشنه تر از قبل به دنبال چاه می گردیم!!!باران ببارباران بباراینجا ادمها برای امدنت جشن می گیرند ودر لمس قطره هایت بدنبال انتقام آرزوهای دست نیافته یشان هستند!!!!باران ببارباران ببار$ سمیرا امیری منش$...
غروب که میشود سرخی گونه ات اینگونه پیداست !خدا همین جاست، عشق آنجاست، و من چیزی خواهم که دلم میخواست!$سمیرا امیری منش$...
باران که دارد قشنگ می باردرازیست زمین فقط میدانداز بس در این حس پراکنده ایمگوییم به ابر هی ببارد ببارد$سمیرا امیری منش$...
در کنارم دریاست....و تو جریان آنی$سمیرا امیری منش$...
برایت امشب اینچنین مینویسم ماه دلم...چشمانم را تا حوالی صبح به آسمان گره میزنم شاید در دل تاریکی شب ستاره ای بدرخشد و خبر آمدن تو را چشمک زنان به من برساند....کاش میدانستم در کدامین سرزمین میتوان تورا پیش خرید کرد ودر قلبت برای همیشه اُتراق کرد .....کاش میتوانستم اشک گوشه دیده گانت باشم تا بدانی همیشه برای بیقرار شدنت جاری میشوم........❤❤$سمیرا امیری منش$...
در کنارم شلوغی را احساس میکنم که هر لحظه یادت را در ذهنم تنها می گذارد....در ثانیه هایی که بر من میگذرد تورا عقربه ای می بینم که من را به جلو می راند و برای رسیدن به تو ساعت متوقف میشود.$سمیرا امیری منش$...
آهای آدمها که در دورترین نقطه جهان به آسمان نزدیکترید!!!!!!!یک نفر در زمین نفس میخواهد....$سمیرا امیری منش$...
بیا و قلب مرا تصرف کن .....که بی تو.....بیابانیست در حاشیه جهان!$سمیرا امیری منش$...
گر دلم را بشکافی همه عمر، عشق تو بوداینچنینم که دگر غیر تو هیچکس نبودعاشقم ،عاشق روی تو ببین!!!!کاش میشد که ببویم مُشک جانت چون عودمتن ارسالی:$سمیرا امیری منش$...
هر شب نگاهت را میخواندم که میگفت تنهایی....سالها بدور از همه فاصله هایی....سالها بدور از همه ثانیه هایی.. ..کاش میدانستی که من چون تو دلتنگ تر از ابر بهارم....و چنان باریدم در خود که گویی با طغیانش سیل همه احساسم رابرد.....دگر هیچ برایم نماند....خسته و رنجور کنج دیوار بنشستم منتا شاید کسی از راه رسد .....افسوس خورد بر حالم.....اما گویی همه اشاره ها مرده بودن.. ...همه فریاد ها درون سینه جا مانده بودن.....هیچ کس حضورم را حس نک...
در ذهنم جاری هستی و هردم یادت میکند مرا صدا.....ای طنین دلنواز روح جانفزا....$سمیرا امیری منش$...