سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
لب هایم این ماهیچه های مطبوع به وزنِ آب را ببوسقبل از کنجکاوی صبح در اشتهای بدن قبل از کِشَندگیِ خمیازه های فارغ از تمایل و برخوردقبل از هوش آن زنِ منتظر ببوس مراببوس مرا در علاقه ی بو به گردندر حسد ِ بلند ِ تار مویی آویخته از یقه هنگام خداحافظیببوس مرا و فراموش کن چقدر بودن از پاهای تو کدورت داشت من بچه بودم و دستهایم گماشته بود به نوشتنچه میدانستم از بسامد بوسه در شرح آب؟از گزِش دندان در حجامت...