سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
جان پناهم!عشق زبان نخواهد دل خواهددل داشتنقلب بزرگبه از زبان چرب گونه!...
مدتی حیرانم در زندگیتدبیری ندارم بر این سر در گمیاسیر روزگارم،دنبال تو گردمبا هر سازی نرقصم،به خود بالم نرقصمکلاغی را کبوتر ندیدمز کلاغها حاصلی ندیدمآنچه خواهم نکردم زندگانیبه بن بست ها رسید این زندگانیتوان جنگیدن نبود زین زندگانیغرورم خدشه دار شد زین زندگانیچراغ زرد چشمک زن نبودمکه رهگذر بتابد بر نبودمترس تنهایی کجا رفتدل بی تاب کجا رفتجفا نکردم ،جفا بینمنگاه گرم کجاست،بینمنیافت...