پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
سودای سحر دارد مگر؟روزگاران قصه های تازه تر دارد مگر !با سپیداران حق تیغ و تبر دارد مگر ؟کوچه های شهرک آلوده از رنگ و ریااینهمه آدم نمای کور و کر دارد مگر ؟اشکی از ماتم گرفته برکه های دیده راسینه اهل صفا را نیشتر دارد مگر ؟آسمان و اخترانش دل به نجوا بسته اندماه تابان، از دل حیدر خبر دارد مگر ؟می ترواد پیش پایش نقره های خویش راتا مگر از خاک راهش توشه بر دارد مگربا مناجاتی که دارد زیر لب فرزانه ایکوفه انگاری که آ...