سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
عشق احساس قشنگی ست که تاوان داردخنده و گریه و اندوه فراوان داردزندگی درنظرش مردن تدریجی نیستان که این شور ؛ میان دل بی جان داردهرکسی زهر جدایی بچشد از خم عشقعشق برزخم دلش ؛ قدرت درمان داردو چه دور است ز نیرنگ و ریا باورکنعشق با مهر و محبت سر پیمان داردروزگاری که دگر وفق مراد ما نیستعشق در سر ؛ گذر بی خبر از جان داردوقت دلتنگی پاییز قدم باید زدعشق گاهی هوس کوچه ابان داردشهرزادشیرازیکتاب چه دلتنگم...