متن شهرزاد شیرازی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات شهرزاد شیرازی
بانوی من
بانوی دل شکسته
تو چشمای پر از غمت
یه موج مرگ نشسته...
تو دستای بی آرزوت
تنهایی مثل عنکبوت
خیمه زده
نشسته...
بانوی من
بانوی رنگ پریده
سورمه ی خون
توی چشات کشیده
زیر هجوم تحقیر
پیکر تو شکسته....
تو چار دیواری مرگ
یخ زدی مثل تگرگ
غرور...
دریای احمر
مرادیگر نمی خواهد دلم فهمیده این غم را
تحمل میکندقلبم ؛ که باور کرده ماتم را
ز سرمای نگاه او تنم چون بید میلرزد
غرور و شوکتم اما به تنهائیم می ارزد
چه شبها منتظر تا صبح نگاهم خیره بر در بود
نمی امد ؛ سحر میشد ؛...
ای که پرچم دار عشقی؛
خالص و بی ادعا
من برایت قلب خود را
ارمغان اورده ام
ای پناه و تکیه گاهم
در هیاهوی زمان
خاطرات خسته ام را
بی فغان اورده ام
باغبان تاک های
مست شیرازی منم
چون شرابی بی نظیر
از عمق جان اورده ام
شهرزادقصه گویم...
شب بخیرای مهربانم؛ همدم تنهائیم!
ای تمام شور عشقم ای همه دارائیم!
ای نگاه گرم توپایان درد انتظار!
ای که عطرت می وزد چون عطر گلهای بهار!
ای همیشه سبزو زیبادرتمام فصل ها!
ای کلامت روشنی بخش تمام نسل ها!
ای سکوتت کشتنی؛ مثل غرورت غم فزا!
درنبودت خسته ام؛...
امشب قلم در دفتر من گریه سر داد
گویا دلش از شعر تنهایی گرفته!
با اشک خود بر سینه ی دفتر روان ؛ گفت:
بس کن نگارش ؛ در رثای او که رفته
دور از تو و غمنامه های ناگزیرت
بی شک کنار یار و دلدارش نشسته
اما تو اینجا...
غصه هات مال خودم!
شادیام برای تو!
آره جونمم میدم.
واسه خنده های تو!
تونباشی داغونم
همه چی رنگ بلاست.
بیا دستمو بگیر
باتو لحظه هام طلاست!
بودنت برای من
مث حس بارونه!
چشم تو...به چشم من
رنگ رود کارونه.
عشق تو به قلب من
جون میده نفس میده!
قهرتو...
بامن از احساس زیبایت بگو
ازپیامدهای رویایت بگو
در هوایم پر بزن بر یال شب
از دل خاموش تنهایت بگو!
واژه هایت تک به تک ای یاورم
میزند قوس و قزح درخاطرم!
می برد قلب مرا تا عاشقی.
من برای باتو بودن حاضرم!
گم شدم در ازدحام بی کسی
باتو...
حالت عرفانی ات را دوست دارم مرد من!
غیرعشقت در دلم چیزی ندارم مرد من
آمدی با بهترین رنگ خدا در باورم
باشما زیباترین شعر بهارم مرد من
آرزو دارم همیشه عشق من باشی فقط!
تا تو باشی مثل سایه در کنارم مرد من
کاش برگردی به احساس قشنگ عاشقی...
هرچه که داری از من ست اما شکسته این دلم
ازمیز کارو صندلی تا کاغذ و تخت و قلم
مهمان شدی بر خوان من، آتش زدی بر جان من
آرامش طوفان تو،این سایه ایوان من
قمری پناه آورده بود بر شاخه ها و برگ من
آواره اش کردی تو با...
خداوند شاهد براین ادعاست.
حساب رفیق از دو عالم جداست.
برای مرامش دهم جان خود.
رفیق از دو رنگی دنیا رهاست.
سراپا خلوص ست وبا معرفت.
دلش سرسپرده به نور خداست.
به اسم قشنگش قسم می خورم.
که قلبم برای حضورش فداست.
به صدق کلامش منم سر فرود.
چو او...
منم مدیون توآموزگارم!
پناه تو بوَدپروردگارم.
عزیزی مهربانی باصفایی!
بهاری شد ز رویت روزگارم!
همیشه سایه ات روی سر ما!
تویی زیباترینِ یادگارم!
به من آموختی تا خوش ببینم!
که باتو یک طلوع ماندگارم!
توباشی باهمه خوب وبدی ها.
در این دنیای فانی سازگارم!
شهرزادشیرازی
چه دلتنگم
کاش یک شب دل من هم به درایت برسد
بگذردازتو...سرانجام حکایت برسد
راوی قصه ای هستم که مرافرسوده
به غم و غربت و تنهایی من افزوده
حسرت داشتن تو به دلم فائق شد
کی !کجا ! باچه حسابی دل من عاشق شد؟
به خودم وعده ی دیدارتورا میدادم
شرط مردانگی...
شده افسرده باشی و کلامی
به دنیایت امیدی تازه بخشد؟
به افکار پراز رنج و عذابت
نشاط و عشق بی اندازه بخشد؟
شده وقتی غرورتو شکسته
کسی بر زخم تو باشد چو مرهم
ببوسدگونه ات را بی مهابا
بگیرد از دلت اندوه و ماتم
شده درسوز و سرمای زمستان
که...
آه...دلهامان اسیر حسرت و درد و غم است
سهم ما از زندگی دریای رنج و ماتم است
ما کم آوردیم از بس زیر سقف آسمان
زخم خوردیم از غریب و دوستانِ همزبان
نا امید و خسته از این بی مرامِ روزگار
مانده بر دلهایمان صد زخم کهنه یادگار
در هجومِ...
گاهی برایم شعر گفتن کار سختی ست
وقتی وجودم خالی از عشق است و ایمان
پر می شود ذهنم از اشعاری غم الود
گویی قلم با اشک هایم بسته پیمان
قلبی که باید عاشق و مشتاق باشد
هردم درون سینه میسوزد ز رازی
حتی مترسک با نقابِ مهرورزی
آخِر گرفت...
ایکاش میدیدی چه کردی بادل من
خاموش کردی، جان....چراغ منزل من
آن لحظه های پرشکوه عاشقی را
از من گرفتی باغروری بی بهانه
بی عشق دنیایم پراز افسردگی هاست
خاموشم و بردوش جانم خستگی هاست
من شهرزادم ازغم تو قصّه سازم
گویم برای عاشقان این زمانه
گرمای عشقت در دلم،...
من و شمع و گل و یک خلوت رویای پاییزی
که در فنجان زیبایی برایم قهوه میریزی
اگرهیزم برای اتش دل شد فراموشت
توسل میکنم بر شعله های هرم اغوشت
بیا پایان دلتنگی ؛ که هستم عشق دیرینت
تو فرهاد غزل باش و منم
دلدار شیرینت
تو باچشمان خوش رنگ...
وقتیکه میگویی من دوستت دارم
ازشوق می گریم چون ابر میبارم
بامن قدم بگذار بر درگه حافظ
تا ازغزلهایش صد واژه بردارم
اغوش امن خود برروی من واکن
غرق نوازش کن غرق تمنا کن
یک فال حافظ را بگشا برای من
باهر کلام خود هنگامه برپا کن
ازعشق تو درمن...
همان روزی که قلبم را به چشمت مبتلا کردی
دل و دین و حواسم را قرین صد بلا کردی
بلا یعنی که شبهایم بدون تو غم انگیز ست
بیا معبود تنهایم دلم از عشق لبریز ست
بلا چون اتشی سوزاند همه دار و ندارم را
چو سنگی بر زمین کوباند...
دروغی کهنه بودی تو
دلت ازعشق ترسیده
ومن تنها زنی هستم
که با سازت نرقصیده
رها بودی رها ازعشق
برایم شعر میگفتی
(بیا بانوی مخمل پوش
تو در اشعار من خفتی)
دل تو گور عاشق هاست
که در اشعار تو مُردند
همونهایی که از عشقت
فقط خون جگر خوردند
تو...
الا یا ایهالساقی
منم ان ترک شیرازی
نمیبازم دل خودرا
نمی رقصم به هرسازی
سمرقندوبخارا را
نمیخواهم ببخشایی
دلی ازعشق میخواهم
نه حتی روی زیبا یی
بگفتا حضرت حافظ
سیه چشمان جفاکارند
نظربازدل خویشند
به مدح خود وفادارند
به ناگه صوت زیبایی
مرا افسون وشیدا کرد
سیه چشمی دلم را...
دلا شوریده بختی همیشه غرق سختی
به باغ زندگانی تو تنها تک درختی
درختی خشک وبی بر صدایی نارسایی
نگاهی دل بریده ز امید و وفایی
تک وتنها خمیده چوپیری زجر دیده
به بیماری رسیدی ز برنایی رمیده
امیدت در دلت مرد غم ودردت رقم خورد
گلت را دست غمهابچید...
مرا دیگر نمیخواهد دلم فهمیده این غم را
تحمل میکندقلبم ؛ که باور کرده ماتم را
ز سرمای نگاه او تنم چون بید میلرذد
غرور و شوکتم اما به تنهائیم می ارزد
چه شبها منتظر تا صبح نگاهم خیره بر در بود
نمی امد ؛ سحر میشد ؛ دلم دریای...