سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
جهان بی ما برقص ولی حتما برقصرقصِ بی ما مژده ی دلبر اهریمن خاموش استگریه را گوش است ولِیکَن خنده را هم نوش استرقص تو با ما بسی\ اما اگر ها داردفاش میگویم سخن خود ماجراها داردوانگهی شور است و گهگاهی فغانها دارد رقصِ با عقل هم \ احساس را رنجاندن است مدعی خواباندن و درمانده را تاراندن استرقص با جان هم دگر پاینده نیستگر بمیرد جان\ رقص هم رفتنیستپس جهان جان جهان این نکته بشنو تو ز من هم الان و لِیکِن در هر ز...