پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
اگر روزهای خوب آمدند و من نبودم به یاد بیاور که صبور و غمگین چقدر برای روزهای خوب منتظر بودم و به یادم آوازی زمزمه کن برقص و بلندتر بخند......
زندگی طوفان سختیهاست اما چاره چیست؟ در دل طوفان شبیه بادبادکها برقص...
تا کی ، تو به ساز این و آن می رقصییک بار به ساز دل شکسته ی خویش برقص .حجت اله حبیبی...
دل به دریاها بزن حالا که دریا با من استپیشِ من باشی یقینأ کلِ دنیا با من استناز کم کن، با دلم بازی نکن، لطفا برقصعشق زیبا میشود وقتی تماشا با من استارس آرامی...
چرا خوابم نمی بره چرا خستگیام از تنم نمی پرهچرا همه اش داغونم چرا این ساعت اصلا نمی گذرهاین حباب نمی شکنه چرا هیچکسی صدام و نمی شنوهبهم بگو چرا وقتی نیستی انگار هر چی دارم بازم یه چیش کمهمن دارم این و می بینم که یه روز می ام دوباره کنارت اروم می گیرمبرقص تو برقص تو برقص تو زیر بارونبرقص تو زیر بارون با منبرقص تو برقص تو برقص تو زیر بارونبرقص تو زیر بارون با من...برشی از ترانه...
بخند! زیبا شو!طلوع فردا باش!رها شو مثل کوهغرورِ دریا باش! نترس از صخره!نترس از تردید!بتاب بر دیروز!برقص با خورشید! نگو نه راهی نیست!بگو که امکان هست!که بعدِ هر سختی،همیشه آسان هست و زندگی رسمی ستشبیهِ نقاشیتو طرح می ریزیتو رنگ می پاشی به نام دلبستنبرای خوشبختیبرای فتح نوربجنگ با سختی تو رازِ بودن رااگر بلد باشینمی توانی با/خدات بد باشی از این شکستن هاعبور خواهی کرددر آخرش حسِ/غرور ...
جهان بی ما برقص ولی حتما برقصرقصِ بی ما مژده ی دلبر اهریمن خاموش استگریه را گوش است ولِیکَن خنده را هم نوش استرقص تو با ما بسی\ اما اگر ها داردفاش میگویم سخن خود ماجراها داردوانگهی شور است و گهگاهی فغانها دارد رقصِ با عقل هم \ احساس را رنجاندن است مدعی خواباندن و درمانده را تاراندن استرقص با جان هم دگر پاینده نیستگر بمیرد جان\ رقص هم رفتنیستپس جهان جان جهان این نکته بشنو تو ز من هم الان و لِیکِن در هر ز...
برقص پیش از آنکه پروانه هاخاطره گل های پیراهنت رابرای شکوفه های پلاسیده تعریف کنندو حریر نازکِ دامنت رادست های زبرِ زندگی نخ کش کند...
کولی! دل دیوانه را، سرمست جامش کن، برقص!هر چیز غیر از باده را،امشب حرامش کن، برقص!کولی!! منه افتاده از پا هم،، بهاری داشتمزخمی که از لطف خزان شد، التیامش کن، برقصحرمت شکستند از دلِ، این عاشق بی هم زبانامشب،تو دیگر مهربان شو،احترامش کن، برقصحتی نمی خواهم که تار مویی از او کم شودکولی ! دل ما را معاف از انتقامش کن، برقصبا یاد چشمان خدایش، جام بر جامم بکوبامشب سلامت را، فقط کولی بنامش گن، برقص...
با سازِ عاشقانه هایت برقص!دورِ خودت حِصاری بکش از جنس ِ آرامش !چشم هایت را فقط به روی ِ زیبایی ها بازکن وگوش هایت را بامِلودیِ مهربانِ کائنات نوازش ده!خودت را دوست بدار،به خودت تِکیه کن وشانه به شانه ی خودت راه برو امانَه از مسیری کهبه روحت و وجودت آسیبی بِرَسد!به سَمتی حرکت کن کهتورا به آرامش دعوت میکند !به دنبالِ تایید و تَمجید و انتقاد دیگران نباش ،مهم خودت هستی و دلت!اَفسار زندگیت را مُحکمتر بگیر وبادِرایت قدَم ب...
امشب ای یارِ رها از غم و نیرنگ، برقصبا دو تا هم دل دیوانه ی هم رنگ برقصبشکن خلوت بی معنی شب را، اخوی!!هم صدا با تپش، ساعت و آونگ برقصنگرانی که چه دارد، به سرت می آید؟زورکی خنده بزن،، با دل دلتنگ برقصماهی برکه ی خود باش و به همتای خودتتن، رها از لجن و هیزی و خرچنگ برقصاین همه سادگی از رونق و مُد افتادهباز هم با دل بی کینه و یکرنگ برقصامشب ازطایفه ی غم،شب تاوان شده استفارغ از فوت وفن وفرصت و فرهنگ برقص...
دنیا نمےگذرداین ماییم کہ رهگذریم...پس در هر طلوع و غروبزندگے را احساس کنو مہربان باش،شاید فردایے نباشدشاید باشد و ما نباشیم...فراموش نکن دنیا به کام توست. پس برقص تا دنیا مجبور شود سازش را روی حرکات تو کوک کند. برقص و زیباترین رقصت را در برابر سمفونی مشکلات به نمایش بگذار...
در من بچرخدر من برقصگونه هایم از تو گلگون استو لبخندم از توشرمم از گرمای توست وچشمانم از تو خمارببینمن و تو فقط چند دقیقه در یک اتاق نفس کشیده ایم !و من این چنین مستم......
مرگ مى تواند ادامه ى آواز من باشدکه سالیانکنار آتش چوپان هابر لب البرز گرم مى شود…نترسبومیان مى گویند،درختى که تبر نخوردثمرش تلخ مى شود!شراب و دشنه بیاوربرقصفردا شاید آخرین پرچم زمینرقص گل هاى پیراهنت باشدکه گرده مى پراکند در باد...
اول برقص، بعد فکر کن. این نظم و ترتیب طبیعی است....
برقص کمی به سازم ...بگذار دورت بگردمآخر من ...قول دوره دنیا را داده ام به این دل ...️...
برقص کمی به سازم ...بگذار دورت بگردمآخر من ...قول دور دنیا را داده ام به این دل ......
بزن ای طبل بارانبزن ای طبل باران برقص ای بید مجنونبرقص ای بید مجنون رسیده پچپچ گلرسیده پچپچ گلبه گوش خاک محزونبه گوش خاک محزونبیارید سفره عید بیارید سفره عید بچینید قاصدکهابچینید قاصدکهاهزاران سین تازههزاران سین تازه به جای سوگ و سرمابه جای سوگ و سرما...
شاید زندگىآن جشنى نباشد که تو آرزویش را داشتىاما حالا که به آن دعوت شده اىمى توانى زیبا برقصی.....