سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
به تو قول میدهماز آن مرد هایی میشوم...که هر شب پشت سرت مینشیند و آن موهای خرمایی ات را میبافد و عطر موهایت را نفس میکشد...از آن مرد هایی میشوم...که وقتی خسته و کوفته از سر کار به خانه برگشتو در حال آشپزی بودی،تو را در آغوش بگیردو تمام خستگی از تنش بیرون رود...از آن مرد هایی میشوم...که پایه تمام شیطنت هایت است،وسط زمستان بستنی میخوریم،زنگ خانه ها را میزنیم و فرار میکنیم،برایت لاک میزنم،عصر های جمعه برایت آشپزی میکنم ،دامن گل گلی ات...