متن عاشق
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات عاشق
گفتی شراب و شعر و شبنم دوست داری
امشب ولی باران نم نم دوست داری
گفتی غزل را عاشقانه،عاشقانه...
گفتی غزل های پرازغم دوست داری
بامن بگو زیبای خوب آسمانی
بااین همه آیا مراهم دوست داری؟
سررابه زیرانداختی چیزی نگفتی
نه نشنوم این را که مبهم دوست داری
شعرم...شرابم...شبنمم...هرچه بخواهی...
عاشق چشم غزل خیزت شدم
دم به دم از عشق لبریزت شدم
ای بهار رفته با اندوه باد
بی بهاران فصل پاییزت شدم
عاشقش بودم به او گفتم که دنیای منی
خر شد و مانند دنیا بی وفایی کرد و رفت
عشق را مقدس شمار
وعاشق را میازار
عاشق آن است که کوله بارش احساس
ودردستانش سبد اخلاص
برای پیشکشی
دل عاشق نرم ولطیف است
و همچون شیشه شکستنی
عاشق همیشه فکرش درگیرایثاراست
اوبه همه اجزاء کائنات می اندبشد
به شقایق می اندیشدوبه هجرت خورشید
وبه فروغ ستارگان وبه تلاُلو ماه...
دستانت، دستی از مهربانی و عشق،
که در آن، دلِ من گم می شود و می یابد خود را.
هر بوسه ات، شعری است بی پایان،
که در آن، من و تو در هم می رقصیم و جهان می میرد.
تو همان یاری که در حضورش،
جانم زنده می ماند...
عشق را مقدس شمار
وعاشق را میازار
عاشق آن است که کوله بارش احساس
ودردستانش سبد اخلاص
برای پیشکشی
دل عاشق نرم ولطیف است
و همچون شیشه شکستنی
عاشق همیشه فکرش درگیرایثاراست
اوبه همه اجزاء کائنات می اندبشد
به شقایق می اندیشدوبه هجرت خورشید
وبه فروغ ستارگان وبه تلاُلو ماه...
چه زیباست که از چشمان عاشق، بوسه هویدا باشد
نسرین شریفی
هر کجا اشعار این شیرین بی فرهاد را دیدی بدان
شعرهایم رسمی از نقاشی چشمان توست
در خیالم از نگاهت شعر میسازم به عشق
اینچنین شاعر شدن از عشق بی پایان توست
جان فدایت میکنم با تک تک این واژه ها
بیت و مصراع و غزل آلوده ی عصیان توست...
فقط تو مال منی و منم کنار تو هستم
چه حس و حال قشنگی که در بهار تو هستم
همیشه عاشق و مجنون، تویی نشانه ی از عشق
تو از دیار شکوفتن ، من از تبار تو هستم
سجاد یعقوب پور
در دلت هیچ کسی غیر مرا راه مده
جزتو هم هیچ کسی در دل این عاشق نیست
اعظم کلیابی بانوی کاشانی
در دلت هیچ کسی غیر مرا راه مده
جزتو هم هیچ کسی در دل این عاشق نیست
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی
زمانی که می دانی دلت لرزیده است.
نظاره می کنی می بینی آسمان دلت ابری شده و صاعقه های پی در پی جودت را پر از سوال و پرسش می کند.
و وقتی از اعماق وجودت پی می بری که عاشق شده ای ناگهان ابر های دل شروع به باریدن...
گنجشک عاشق شده بود...
تصمیمش را گرفته بود می خواست ندای عشقش را به گوش معشوق خود برساند.
اما تند بادی وزیدن گرفت و هر چه گنجشک دست و پا می زد که جلوتر رود و به معشوق خود برسد باز هم دورتر می شد.
اما دست از تلاش خود...
و گفت:
اگر دوزخ را به من بخشند
هرگز هیچ عاشق را نسوزم
از بهر آنکه عشق
خود، او را صد بار
سوخته است..
عطار نیشابوری
هنوز هم
در بالاخانه ی قلب من
هر صبح کدبانویی
گیسوان سیاه قطرانی اش را
به پرتوی آفتاب عشق من، می سپارد.
او هم تاکنون عاشق است،
و هر روز
تکه ابری می شود و
درون دریای غم و اشک من، می بارد.
شعر: خالد فاتحی
گردآوری و نگارش و...
عاشق فصل بهار وگل وسرو وچمنم
شاعرم شاعر باران ونسیم سحری
عطر گلزار وپراکنده به هر رهگذرم
دل ودین باخته ی دلبر شیرین شکری
حس پاییزی من عشق بود همراهش
عشق شرح دگری بهر تو و من دارد
وهزاران غم واندوه است اندر راهش
عاشقی شور وشری خاص به دامن...
این خانه! عطرِ گرم نان! زیباست...
آیینه یا آن سرمه دان! زیباست...
عاشق که باشی زندگی خوب است
عاشق شدی، عاشق بمان! زیباست...
آغاز شد زیبایی از اسمت
خانم! شعرم را بخوان! زیباست...
گیسوت، شب را در خودش حل کرد
ماهم تو باشی آسمان زیباست!
حوا شدی تا آدمت باشم...
از کنار خوابِ من رد می شوی
ذهن من باغِ تبسم می شود
این جنون آن قدر می گیرد مرا
صبح، حالم حرفِ مردم می شود!
گاه گاهی اشتیاقِ دیدنت
در وجودم بی قراری می کند
می رسی، چون موج می پیچم به خود
ناگهان وقتِ تلاطم می شود!
گاه...