پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
____جهان آرام میگیرددر آن هنگام کز دستانِ خاموشتنوای ساز میآیدنوایی آسمانی کهبه نسیان میبَرَد هر بار، روحم را ز شبنم، چشم مییابد دلم در جستجوی خویشمیانِ خاطراتِ گمشده از مبدإِ والای آغازین از آن وقتی که «انسان» بست پیمان با خدای خویشو تقدیرش تعالی یافتو از زیباییِ افسانههای فانیِ دنیابه عرشِ کبریا آمدبه آنجایی که باغِ پردهها از جنس موسیقی و باران بودو روح آدمی در ساحلِ دریای شیرین پانهاده، غرق میگردید ...پس بز...