____
جهان آرام میگیرد
در آن هنگام کز دستانِ خاموشت
نوای ساز میآید
نوایی آسمانی که
به نسیان میبَرَد هر بار، روحم را
ز شبنم، چشم مییابد دلم در جستجوی خویش
میانِ خاطراتِ گمشده از مبدإِ والای آغازین
از آن وقتی که «انسان» بست پیمان با خدای خویش
و تقدیرش تعالی یافت
و از زیباییِ افسانههای فانیِ دنیا
به عرشِ کبریا آمد
به آنجایی که باغِ پردهها از جنس موسیقی و باران بود
و روح آدمی در ساحلِ دریای شیرین پانهاده، غرق میگردید ...
پس بزن ای ساز!
بخوان ای دوست، آواز نخستین را ...
ZibaMatn.IR