شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
و تو مرا با روحانیت شانه هایت می پرورانیو من قالب زیبای تو را در جاودانی ترین جای قبلمجاودانی می کنماز اینکه روزگار تیره است و شب ما تیره استباک نداریممن به فروغ تن اندوهگین تو می نگرمو تو به آتش بازی قلب من خیره می شویسرتاسر این پهنه درد پر از سکوت استفقط قلب های ما است که می خوانددر کنار رودی از مرگ به زندگی می اندیشم...