پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
به خواب ظلمت آلودیم شب های زلالی رادریغا ما ندانستیم قدر آن لیالی را!به جای شمعدانی های سرشار از شکوفاییکنار یکدگر چیدیم گلدان های خالی رامزار از دشت می سازند و تابوت از صنوبرهاخدایا کی به پایان می بریم این مرگ سالی را!کسی با نغمهء الله اکبر برنمی خیزدمؤذن بی سبب آشفت خواب این اهالی راجهان پیوسته تا کی بر مدار ظلم می گرددمگر در هم بریزد رادمردی این توالی را...