پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
بعد از تو باز شایعه ها پا گرفت و من با خنده های اهل محل گریه می کنم !...
آغوش گرم توست به هم ریز فصل هاسرمای قوس ، موسم خرما پزان من ...
شعر ها در وصفِ تو آغاز می خواهد چکار ؟این غزل قافیه ها را باز می خواهد چکار؟هر کسی همچون تو را دارد میان خانه اشپس حیاطِ پر گلِ دلباز می خواهد چکار ؟با خیالت خانه جنگل ... خانه دریا می شودکلبه من آه! چشم انداز می خواهد چکار؟ای خوش آن لحظه که با تو در قفس باشم دگراین کبوتر فرصت پرواز می خواهد چکار؟شاه و خیلش جملگی ماتِ رخ ات هستند، پسعرصه شطرنجِ تو سرباز می خواهد چکار؟گنج پنهان! مخزن الاسرارِ من آغوشِ توست...
گل های روی فرش هم از رد پای توستامروز با نبودنت، خانه کویر شد ...
برای شاعرِ درباری ات قصیده ببافدو بافه مویِ تو دیوان شعرِ انوری است...
فیروزه های اصلِ نشابور مانده اندمبهوتِ چشم های چنین سبزِواری ات...
طومار کهنه ایست غزل های من، ولیبا مُهر بوسه های تو این اعتبار یافت...
عکسی که از موی ات درون آب می افتددریاچه ای را هم پریشان می کند گاهی !...
کمی بخند که دیوان شعر من قدری غزل و بیت های عاشقانه کم دارد ! ...
من غرق درس و مدرسه بودم تمام سالآن موی سر به زیر مرا سر به راه کرد ...