پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
همه می میریم. همه می میرند، هر کدام به شکلی، هر کدام وقتی موقعش برسد. من مرگ را مسیری در امتداد زندگی می دانم،انتظارش را نمی کشم ولی می دانم آخر خط همین است و اطمینان دارم وقتش که رسید از آن نمی ترسم. اما باید اعتراف کنم وقتی به نبودن فکر می کنم، ذهنم درگیر بودن آنهایی می شود که بعد از من می مانند. وقتی بدون من به خانه برمیگردند. وقتی روی میز کتابها و نوشته ها و عینکم را می بینند. وقتی سازهایم را در اتاق کارم در انتظار نواخته شدن پیدا می کنند. و...