پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
نشسته ام به تماشای چشم چون پری اتکه سهم من بشود یک نگاه سرسری اتکه سهم من بشود سرزمین موهایتاگر اجازه دهد مرزهای روسری اتزمان عرضه ی لبخندها حواست نیستکه کشته می دهد این خنده های دلبری اتنگاه کن که دوباره به خود بگویم کاشکه این نگاه نباشد نگاه آخری اتمگر چه کرده دلِ بی گناه من خانم !که_دل_نمی_کنی_از_شیوه_ی_ستمگری_اتچه_قدر_مثل_تو_باشم،_تو_هم_کمی_من_باشکه_در_معامله_ثابت_شود_برادری_ات!...