پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
آغوش توآن قفسِ شیرینى استکه هیچ پَرنده ایقصد رهایى از آن را ندارد...!...
میان این همه هیاهو؛تو آن آرامشی باشکه یکباره نازل می شود...!...
در کشورم هر دختری عشقش رادر قلبش مخفی می کنداز ترس اینکهپشت سر پدر و مادرش بگویندخوب تربیتش نکرده اند...
اگر که بودی،حتما پاییز،بهارِدیگری می شد...!...
کمی طلوعِ آفتابکمی چایِ داغکمی نسیمِ صبحگاهیو بسیاری تومگر من جز این چه میخواهم ؟!...
آغوش توآن قفسِ شیرینى استکه هیچ پَرنده ایقصد رهایى از آن را ندارد...!...