جمعه , ۲ آذر ۱۴۰۳
گلویم مزه خون می دهد چشمانم تار شده است اما من از ابتدا نابینا نبودم... من رفتنت را به چشم دیدم منظره رو به رویم خالی است...نه تنها منظره رو به رویمجهانم خالی ست! از ابتدا هم خالی نبود... من دنیا را در تو دیدم هیچ صدایی از گلویم بیرون نمی آید من از ابتدا لال بوده ام؟! نه... تو بارها جمله \دوستت دارم\ را از زبان من شنیدی! باز و بسته شدن دهان مردم را میبینم اما چیزی نمیشونم...اما به یاد دارم هنگام شنیدن جمله \همیشه کنارتم\ ناش...