پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
ما چون دو دریچه، رو به روی همآگاه ز هر بگو مگوی همهر روز سلام و پرسش و خندههر روز قرار روز آیندهعمر آینه بهشت، اما... آهبیش از شب و روز تیره و دی کوتاهاکنون دل من شکسته و خسته ستزیرا یکی از دریچهها بسته ستنه مهر فسون، نه ماه جادو کردنفرین به سفر، که هر چه کرد او کرددر گذرگاه زمان خیمه شب بازی دهربا همه تلخی و شیرینی خود میگذرد......