پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
نمی ماندتو می روی و مرا جز غمی نمی ماندبرای زندگی ام عالمی نمی ماندجهان من شده ای و به جز تو جانانهبه کوچه های دلم آدمی نمی ماندبه نای خسته دلانی که آیه ی دردندبرای زمزمه زیر و بمی نمی ماندتمام بود و نبودم به تار مو بند استکه جز وصال تو بیش و کمی نمی ماندمیان جاذبه هایی که رو به روی منستبه غیر زلف تو پیچ و خمی نمی ماندتو می روی و سحر با تو می رود انگاربه لاله زار دلم شبنمی نمی مانددوای درد منی... می روی ولی...