دوشنبه , ۵ آذر ۱۴۰۳
پیرهن آبی چهارخانه ای که برایت خریده بودم سفید شد، دیگر نیا. عطر موهایت از بالشی که جا گذاشته بودی پرید، دیگر نیا. صفحات کتاب عاشقانه ای که برایم می خواندی پوسید، دیگر نیا. ریشه های گلدان حُسن یوسفی که برایم خریده بودی خُشکید، دیگر نیا. ساعتی که هدیه ی اولین سالگرد باهم بودنمان بود از کار افتاد، دیگر نیا. کافه ای که پاتوق همیشگیمان بود تعطیل شد، خواننده ای که آهنگ موردعلاقه مان را خوانده بود سرطان حنجره گرفت، بازیگری که تمام فیلم هایش را نگاه میک...