یکشنبه , ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
هالینا پوشویاتوسکا:یک بار طعم عشق را چشیده ام !قلبم را تند کردبدنم را دیوانهحواسم را به هم ریختو رفت...
من، شاخه عشق را جدا کردم در زمین دفن کردم ، آن را! نگاه کن باغ من پر از شکوفه است! عشق را نمی توان از بین برد حتی اگر در زمین دفنش کنی دوباره رشد می کند ! میخواستم عشق را در قلبم دفن کنم اما قلب من خانه ی عشق بود ! عشق را در سرم دفن کردم! از من پرسیدند ؛ چرا سرم شکوفه داده است؟ چرا چشمان درخشان من چون ستاره است؟ و چرا لب های من آفتابی تر است از سپیده دم؟ ......
هالینا پوشویاتوسکا:انسان ها را بدون اینکه به آن ها نیاز داشته باشی دوست بدار ، کاری که خدا با تو می کند ......