پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
هورا نکشیدبعد تو پنجره تصویر تماشا نکشیدصبح باران زده ساحل دریا نکشیدعکسی از اختر شب های تبآلود کویرشانه ای را به سر پوپک صحرا نکشیددر و دیوار همه شاهد و ناظر هستندقاب دلتنگ مرا آینه حتی نکشیدای بنازم به سر کوچه شبگردی هااشک الماس مرا چیده و بالا نکشیدگیجم از عمر فنارفته که کارش آخربه گذرگاه پر از شوق و تمنا نکشیدمثل یک شهر که در خرمن آوارش جزگسلی در هوس زلزله هورا نکشیدآرزو ها همه ی ثانیه ها را...