پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
یاد ِ او در دلم از دیده ی تر آگه نیستخفته در خانه چه داند که برون باران است...
داریم خنده بر لب و کوهِ غمی به دلچون مطربِ عروسیِ ماتم رسیده ایم...
کنم هر شب دعاییکز دلم بیرون رود مهرتولی آهسته می گویمخدایا بی اثر باشد .......