پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
من آن مورم که در پایَم بمالند — نه زنبورم که از دستم بنالندکجا خود شکر این نعمت گزارم — که زور مردم آزاری ندارم ؟...
زورمندی مکن ای خواجه به زر کآخر کار زبون خواهی رفت فربهت کرد بسی نعمت و ناززان بیندیش که چون خواهی رفت با چنین جثه ندانم که چه سان به در مرگ برون خواهی رفت؟...
آن ندیدی که خرده دان به شکرداروی تلخ را کند شیرینتا به آن حیله از تن رنجورببرد رنج و محنت دیرین...