پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
پارت دهم داستان تیره ترین تبصره(طاهره عباسی نژاد)...دکتر های بابا باغی فقط این را نمی گفتند.آن ها خیلی چیز های دیگر هم می گفتند. چیز هایی که باعث شده بود آهیل برای اولین بار اشک مردش را ببیند.این دردناک ترین چیز برای او بود. حرف طبیبان حرف از پیشروی بیماری آهیل بود و احتمال معلولیتش اما این برای آهیل اهمیتی نداشت.چیزی که قلب او را می سوزاند اشک های مردش بود.دل آهیل تاب نداشت که ببیند زجر کشیدن دامون را.آهیل از همان زمانی که عقلش می رسید م...
پارت نهم داستان تیره ترین تبصره(طاهره عباسی نژاد)... آری آنها آنقدر ماندند و اشک ریختند و از ضامن آهو خواستند که ضامنشان بشود که بالاخره آن روز بارانی فرا رسید.همان روزی که در اوج گرسنگی و قفر در یکی از خیابان های نزدیک حرم نشسته بودند و گدایی می کردند.آهیل در آن روز هم مثل روز های دیگر آن سه سال چادر کهنه و پاره پاره ای را که از خادمان حرم به عاریه گرفته بود تا تن جذامی اش را پوشاند،پوشیده بود تا مردم از او و دامون بیچاره ای که همراهش بو...