متن طاهره عباسی نژاد
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات طاهره عباسی نژاد
ماه را بسوزانید...
خاکبندان پروانه
نور چه می خواهد؟!
در حل مسئله ی دوست داشتنت وا مانده ام...
سوال اندازه اش را می خواهد و من نمی دانم کدام گزینه را بزنم...
۱-هم سطح وسعت قلبم که بانی وجودش هستی□
۲-هم وزن تمام بارهایی که روی دوشت بود و تحمل کردی□
۳-هم قدر تمام موهایی که سفید شدند تا...
قلمم پیوسته به ساز احساسم رقصید و نوشت.
هر دم که خواستم پا در رکابم شد. پا به پایِ دلم آمد و کو به کو قاصد سِرِ حُقّه اش شد.
ولی نمی دانم در لامذهبِ دهلیز دوست داشتنت چه خبر می شود که هیچ وقت آنگونه که می خواهم به...
در دالان دلتنگی
من هم سوز سیگارم
تو آزاد آغوشش
من محبوس دیوارم
در دوران بعد از تو
من پاییز پاییزم
تو مستانه می خندی
من یک بغض یک ریزم
در همهمه ی سرما
من هم سنگ بورانم
تو آرش ز ِه بر کف
من ارتش تورانم
در جمله ی...
تو برو با دیگری بهشتت را بساز. من از برجک جهنم خودم، به معماری بهشتت دل خوش می کنم...طاهره عباسی نژاد
مردیم. از همان وقت که دیگر درد، از قلبمان شرم نکرد.
خواستم یک تنه مقابل همه دنیا بایستم.
همین بود که تمام قلبم را برداشتم و رفتم به جبهه زندگی...
جنگ نابرابری بود...
من تنها در یک طرف بودم و ارتش زندگی با تمام یال و کپالش در مقابلم.
قدرتش کم نبود.
از همان \بِ\ بسم الله،\مسلسل مشکل\ رو کرد.
دلم...
دیوانه منم...دردانه تویی...هیهات از این درد که آواره من وبانی ویرانه تویی
《طاهره عباسی نژاد》
گل من در بند دنیا هست،ولی در بر نیست
می به غایت هست،ولی شورش دگر در سر نیست
تب معشوق به دل هست،ولی لعل لبش بر کام نیست
سلطان جهانم به جهان هست،ولی آوخ که بهرش دام نیست
در خلوت من داج که هست،ولی مهتاب نیست
ماه رخ معشوقم تمام...
مه من،جان دلم،عمر و هوای قلب من
.
آنقدر رنجیدم از تو که نمانده هیچ امیدم به جهان
.
لااقل یک سر بیا تو بر سر این قبر من
.
.
.
طاهره عباسی نژاد
اصلا دل من هیچ...
کاش رحمت به دل بی کس نیمکت آید
که پس از ما،تمامش پر خالی می شود...
.
.
طاهره عباسی نژاد
پی نوشت داستان تیره ترین تبصره (طاهره عباسی نژاد)
.
.
.
پی نوشت:
جذام بیماری مزمنی است که توسط باکتری مایکوباکتریوم لپره و مایکوباکتریوم لپروماتوسیس ایجاد می شود.جذام در ابتدا بسته به شرایط محیطی و فردی چند سال در بدن محفوظ می ماند و بعد از چند سال تازه...
پارت دوازدهم داستان تیره ترین تبصره (طاهره عباسی نژاد)
.
.
.
جراحت هایی را که از زمان هایی که بس دلگیر بودند و دردناک بر تنشان خورده بود.زخم های آوارگی.زخم های جذام.زخم هایی که سال ها بدون مرحم باقی ماندند تا آن وقتی که در خواستگاری از یک دختر...
پارت یازدهم داستان تیره ترین تبصره (طاهره عباسی نژاد)
.
.
.
35 سال بعد:
دامون نان سردی را که گذاشته بود روی بخاری تا گرم بشود برداشت و روی آن کمی پنیر مالید و بر طبق عادتش به آهیل داد.با اینکه زمان بسیار زیادی می گذشت اما باز هم...
پارت دهم داستان تیره ترین تبصره(طاهره عباسی نژاد)
.
.
.
دکتر های بابا باغی فقط این را نمی گفتند.آن ها خیلی چیز های دیگر هم می گفتند. چیز هایی که باعث شده بود آهیل برای اولین بار اشک مردش را ببیند.این دردناک ترین چیز برای او بود. حرف طبیبان...
پارت نهم داستان تیره ترین تبصره(طاهره عباسی نژاد)
.
.
.
آری آنها آنقدر ماندند و اشک ریختند و از ضامن آهو خواستند که ضامنشان بشود که بالاخره آن روز بارانی فرا رسید.همان روزی که در اوج گرسنگی و قفر در یکی از خیابان های نزدیک حرم نشسته بودند و...
پارت هشتم داستان تیره ترین تبصره(طاهره عباسی نژاد)
.
.
.
آری؛آهیل مجبور شد به جان بخرد جبر جبار جنون مجنونی چون دامون را که با همان نوزده سال سنش باز خیلی بیشتر از بقیه غیرت داشت.آنقدر زیاد که نمی گذاشت دختر عموی پانزده ساله اش که خواه ناخواه درگیر...
پارت هفتم داستان تیره ترین تبصره(طاهره عباسی نژاد)
.
.
.
چندی در همان حال گذشت.نه آهیل چیزی می گفت و نه دامون.هر دویشان در سکوت شب خود خوری می کردند.آخر سر هم دامون غیرت شکستن سکوت را پیدا کرد و گفت:«این تفنگی که الان جون جفتمون رو نجات داد...
پارت ششم داستان تیره ترین تبصره(طاهره عباسی نژاد)
.
.
.
آهیل کلافه چند قدم دیگر عقب رفت و با لحن بغض آلودی گفت:«نه.خطا نکردی.مردونگی کردی نجاتم دادی پسر عمو؛دستت هم درد نکنه اما الان ازت می خوام که فقط بری.تو رو به جان «گل بی بی» برگرد و هر...
پارت پنجم داستان تیره ترین تبصره(طاهره عباسی نژاد)
.
.
.
نه جرعت تکان خوردن داشت و نه توان دفاع کردن.اشک هایش این بار نه از غم که از ترس باریدن گرفته بودند.همان دو گرگ جوری نگاهش می کردند که به اندازه دو صد گرگ می ترساندنش.جوری که انگار فقط...
پارت چهارم داستان تیره ترین تبصره(طاهره عباسی نژاد)
.
.
.
آهیل خرامان خرمان قدم برمی داشت اما در آن خرامان خرامانه ها خبری از خِرمن ناز و کرشمه نبود.خرامانه های دخترک از خرابه های قلبش نشأت می گرفت.خرابه های قلبی که جان پاهایش را میگرفت و تند تر رفتن...