پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
کاغذی بودی و هر کس روی تو چیزی نوشتزندگی بی ترس دوزخ روز دیگر در تمنای بهشتنیک و بد بودن به دست دشمن و تو چون زمینهر که را پس می زدم از جنس آن تخمی که کشتهیچ درمان ندارد ابلهی را زخم دشمنباش تا بوزینه گوید های آهوی زشتارزش هر چیز با اندیشه معنا میشودکعبه چیزی نیست جز یک تکه روی چند خشتباز کن آن چشم عقل آن دشمن نادانیتغرق شد این عاشق بد مست دریا سرنوشت...