مردی زیر درخت صنوبر دراز کشیده و به خواب رفته است همسرش می آمد بیمار و نزار گونه مرد برخواست بافه ای هیزم زیر بغل زد فرزندش را در آغوش کشید و همسرش را بوسید و به سمت خانه پیش رفتن هیچ کس به او نخواهد گفت که چقدر زیباست...