"آشنای غریب"
در انتهای راهی که نامش را نمیدانستم،
در پیچ تند لحظههایی که بیسوال گذشتند،
در سایهی نگاهی که شبیه هیچ چشمی نبود،
تو را دیدم؛
آشنای غریب،
کسی که بیصدا، بینام، بینشانه،
در حافظهی هستی حک شده بود.
تو از کدام باد آمده بودی؟
در کدام شب بیمهتاب،...