زیبا متن
add_circle_outline
search
menu
صفحه نخست
متن عاشقانه
متن زیبا
بیو
پیامک
متن آهنگ
ثبت نام
افزودن متن
کاربران فعال
جستجو
اپلیکیشن
درباره
پشتیبانی
جستجو
×
متن
متن آهنگ
art.saniebra@
من بهار زندگیم ،آواز چکاوکم ،شُرشُر آبشارم ،نغمه ی بلبلم، غَزل عاشقی هستم که به معشوق نثارش می دارد.
روحی هستم بر جان مرده ،صدای تپش قلبی هستم که از احساسات پرشور و شوق خود می تپد،
نسیمی هستم که صورت بشاش و همیشه خندان را نوازش می دهد.
صدای تلاطم...
متن ساناز ابراهیمی فرد
امشب شبی است که تمام حقیقت تلخ و ناگوار بر دوشم سنگینی عجیبی دارد.
اشک عجز و ناتوانی را ساعتها از دیدگانم سرازیر کردم ،اما به جایی نرسیدم.
چندین ساعت سکوت را بر حرف زدن مقدم دانستم ولی ... دل طاقت نیاورد و نوشتن را بر سکوت مقدم تر دانست .
دست به ق...
متن ساناز ابراهیمی فرد
دست به قلم بردن،
چه راحت و آسان است.
اما ...
روی کاغذ رقصاندنش،
چه سخت و دشوار...
ساناز ابراهیمی فرد...
متن ساناز ابراهیمی فرد
در سیاهی ظلمت زای ذهنش آواره و سرگردان ، پَرسه می زند
این طرف و آن طرف ،
در تاریکی وحشت زای ذهنش ،
صدایی می آید
گوش می دهد،
بله ... کوفتن در !
آنچنان می کوبند که انگار گریزان است.
شتابان می زند شاید پناهگاهی بیابد.
اما...
صدا از کجا م...
متن ساناز ابراهیمی فرد
مدتی است
سؤالی در ذهنم موج می زند
که زندگی چیست؟
آیا زندگی، همین ظواهر دنیاست ؟
خانه ! کاشانه !
یا معنایی شگرف دارد و عالمی دگر !؟
آیا می توان ، زندگی را به همین وسایل مادی و مصرفی بسنده کرد؟
آیا می توان ، ظواهر دنیا را برای خود زندگی پنداشت...
متن ساناز ابراهیمی فرد
خفته در خوابند مرده های بو گرفته ی شهر
در چارچوب قبور لمیده اند به فکر فردا
فردایی می رسد دوباره خاک کفن را می تکانند
قدم می زنند بی صدا تا شبی بی روح فرا رسد
فریاد می زنم بشنوند شاید پژواک صدایم را
باز کنید چشمهایتان را
باز کنید چشمهایت...
متن ساناز ابراهیمی فرد
خدایا ...
به کجا پناه بَرم ؟!!
به کدامین خانه ؟!!
ازکدامین انسان ؟!!
با چه آوایی کمک بطلبم ...
ساناز ابراهیمی فرد...
متن ساناز ابراهیمی فرد
دل به دلت بستم
با نفس هایت نفس می کشم
با قدم هایت قدم بر میدارم
رو به آینده می رویم
آهسته و پیوسته
با نجواهای عاشقانه
سکوت شبانه امان را می شکنیم
تا ...
روشنایی فردا
تلألو خورشید
گرما بخش زندگی مان باشد
و جوانه های محبت را شاخه ...
متن ساناز ابراهیمی فرد
چشمانم نظاره گر انتهای جاده است
اشک حسرت آرام و بی صدا
کاسه ی دیدگانم را پُر می کند
اما ...
نه به اندازه ای که لبریز و سرازیر شود
ساناز ابراهیمی فرد...
متن ساناز ابراهیمی فرد
در کوچه پس کوچه های ذهنم پرسه می زنی
این طرف و آن طرف ...
هجوم خاطراتت آشفته می کند ذهن پریشان مرا
خاطراتی که همچو سایه, طول و عرضشان را
شفایت حضورت اندازه می زند
گاهی کم رنگ ،گاهی پررنگ
گاهی کوتاه و گاهی بلند ...
بسان نقاشی سیاه قلم
تنالیته...
متن ساناز ابراهیمی فرد
دلم کمی بچه بودن می خواهد ...
ساده ، بی آلایش، تنها دردش عروسکهاش باشه
تل رنگی روی موهاش ،
تنها غصه و تنها غمش، تعداد کم عروسکهاش باشه
❤ دلم کمی بچه بودن می خواهد ...
با دل کوچک و زود رنج اش، تنها غم دنیاش نداشتن بستنی قیفی باشه
قهر کرد...
متن ساناز ابراهیمی فرد
گل سرخ محبت را به گل آبی روحم بدل میکنم
اسب سیاه مرادم را به رنگ سپید می آلایم
هر دویشان را در دریای آرزوها می رویانم
و در بقچه ای از محبت تقدیمش میکنم به تو
ساناز ابراهیمی فرد...
متن ساناز ابراهیمی فرد
گل سرخ محبت هم آغوش گشته با گلدان تنهایی
محو گشته سیاهی حقیقت
در بی عدالتی زمان
خفته در نگاه مه آلود است کاروان حقیقت
مژگان سیاه پنجره را
اشک چشم ها فرسود
تپش قلبها را
هم آوا کرد با آه و سوز
باز شده است رو به حقیقت پنجره سپید خیال...
متن ساناز ابراهیمی فرد
دزد روح آشفته
و پریشان مرا
نگاههای سرد
وجود آشفته ی مرا
دزدید دل سنگ
و بی مرحمم را
تک تک جملاتم را
نوای حزین روحم را
دزدید
اما...
آرامش روح،
نگاه گرم،
دل نرم
نوای شادی روحم را
به من هدیه داد.
ساناز ابراهیمی فرد...
متن ساناز ابراهیمی فرد
هاله ی ابهام موج می گیرد
سمند خاطراتم اوج
نفس در تنگنای سینه ها محبوس
\ باد سرد چونان کولی ولگرد \
می خروشد در وجودم
طشت خونین افق
رنگ های قیرگون
تاریکی مرموز
می لولد در نگاهم
اجاق آرزوها کور
شیشه نیرنگ آبی
پرده ی پندار سبز
ز...
متن ساناز ابراهیمی فرد
شیون میکند
آسمان سیه فام
می خروشد دریا
غرش ابرهای تیره آسمان
ناله های سوزناک زمین
فوران گرد وغبار خاک
کور میکند ذهنم را
دهان باز میکند,
فرو می بلعد,دفن می کند
فسیل می کند
آرزوهای دلم را...
ساناز ابراهیمی فرد...
متن ساناز ابراهیمی فرد
رنج دیده ی زمانم،
شکست خورده ثانیه ها
خرد شد پیکرم ,شکست وجودم
اضطراب مثل خوره,در می نوردد روحم را
ذره ذره آب می کند وجودم را
دفن شده ی زیر خاکم
منتظر ...
اما برای چه ؟
می نشینم چشم به راه
منتظر.....
اما برای که؟؟؟؟
ساناز...
متن ساناز ابراهیمی فرد
عشق من ،
بیا ...
تا ساحل ابرها
سیب سبز روحمان را
صادقانه تقسیم کنیم ..
ساناز ابراهیمی فرد...
متن ساناز ابراهیمی فرد
قدم به قدم رفتن
تا ساحل آرزو
که نبینی ،
شکست دلی را ...
سرنوشت موزیانه گول می زند
رهگذر پیر بیابان را ...
ساناز ابراهیمی فرد...
متن ساناز ابراهیمی فرد
پروانه آبی خیال
می تراود چهارسو
نگاه های دلم را
ساناز ابراهیمی فرد...
متن ساناز ابراهیمی فرد
وزش باد شانه می زند
زلفان سبز رنگ تپه ها را
غرش پی در پی
می شکافد ابرهای تیره آسمان را
جاری می کند
ابر روی زمین سیلاب اشکهایش را
و زمین با بوی دلپذیرش
خبر می دهد سیرابی خود را
سرخی، آلاله، سپیدی نرگسان منتظر
ساز برگها، آهنگ دل...
متن ساناز ابراهیمی فرد
با دست های خشکیده
بسان برگ زرد
قوی آرزو را جاری می کند
در آب روان خیال ...
ساناز ابراهیمی فرد...
متن ساناز ابراهیمی فرد
تو را من چنین می بینم
سرابی و خیالی
تو را من چنین می پندارم
غباری و گردبادی
تو را من چنین در می یابم
گمشده و ناپیدایی
تو را من چنین می نگارم
نادری و نایابی ...
ساناز ابراهیمی فرد...
متن ساناز ابراهیمی فرد
دست در دستم نهان
چشم در چشمم بدوز
پا در جا پام بزار
حرف هایم را با آهنگ بخوان
ساناز ابراهیمی فرد...
متن ساناز ابراهیمی فرد
میان بیابان برهوت در جاده ُ زمان
ماشین عمر با شتاب می رود
و با آخرین سرعت دانه های تسبیح زمان را
یکی پس از دیگری پشت سر می اندازد
وقتی کلمهُ ایست را توی حلقهُ
سرخین تابلو نظاره گر می شود
آخرین ضربات بانک ناقوس زمان
توی گوش طنین انداز می شود
...
متن ساناز ابراهیمی فرد
❤ پدرم
چه خوشبخت بودم
آن زمانکه
دستهای کوچکم
با حرارت دستهای مردانه ات
گرم می شد
اما افسوس....
صد افسوس
باورم نیست
نباشی و من نفس بکشم
نفس نیست
بلکه هرثانیه
نفس کشیدن بدون تو
قفسی بیش نیست
دوستت داشتمو....
دارمو....
خواهم داشت.....
متن ساناز ابراهیمی فرد
خیال
پرنده ی خیال آرزو
چه معصومانه...
در لابه لای تنه ی کلفت زمان
مدفن گشته...
ساناز ابراهیمی فرد...
متن ساناز ابراهیمی فرد
غم
دست به قلم بردن
چه راحت و آسان
اما ...
روی کاغذ رقصاندنش
چه سخت و دشوار
ساناز ابراهیمی فرد...
متن ساناز ابراهیمی فرد
زمان
.
فریاد دلم
گمشده ی زمان است
گام هایم
ناپیدای راه
دستم
شکست خورده ی اعمال است
نگاهم
کور شده ی روزگار.
ساناز ابراهیمی فرد...
متن ساناز ابراهیمی فرد
💕 مادر 💕
گفتم دانه های سیاه زلفانت را
گره زنم به سپیدی بامدادان
گفتم چین و چروک پیشانیت را
نقش بندم بر کوهساران
درخشش دیدگانت را
بسازم ستاره ای بر افق ها
گفتم سیاهی اش را
آسمانی قرار دهم بر ستاره اش
لرزش دستانت را
بسازم گهواره ای ...
متن ساناز ابراهیمی فرد