پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
صبح است و بخیر بودنشفقط بستڪَی به این دارد ...ڪه تویڪ لیوان چای بریزی و لبخند بزنی ...ڪه به همین سادڪَی با دستِ خالی عشق را در آعوش بگیریم...
چنان وابسته ام کردی که آخر هم نفهمیدم تو در دام منی یا من اسیر دام آغوشت... ️️️...
چشمانت راز آتش استو عشق ات پیروزى آدمى ستهنگامى که به جنگ تقدیر مى شتابدو آغوش اتاندک جایى براى زیستناندک جایى براى مردن...