صبح است و بخیر بودنش فقط بستڪَی به این دارد ... ڪه تویڪ لیوان چای بریزی و لبخند بزنی ... ڪه به همین سادڪَی با دستِ خالی عشق را در آعوش بگیریم
چنان وابسته ام کردی که آخر هم نفهمیدم تو در دام منی یا من اسیر دام آغوشت... ️️️
چشمانت راز آتش است و عشق ات پیروزى آدمى ست هنگامى که به جنگ تقدیر مى شتابد و آغوش ات اندک جایى براى زیستن اندک جایى براى مردن