سرنوشت
سرنوشت را باید از سر نوشت شاید این بار کمی بهتر نوشت عاشقی را غرقِ در باور نوشت غُصه ها را قِصه ای دیگر نوشت از کجا این باور آمد که گفت گر رَود سَر برنگردد سرنوشت گل بکاریم از دل گِل گُل بَرآریم در زمستان در بهاران زیرِ باران...
ای مادرم ایران زمین آغاز تو، پایان تویی بر دشت من، باران تویی در چشم من، تابان تویی ایران من ایران من آن مهر جاویدان تویی ای در رگانم خون وطن ای پرچمت ما را کفن دور از تو بادا اهرمن ایران من ایران من
لب خندان تو برق چشمان تو برده قرار از دل عاشق زارم با من بی نوا بیش از اینم جفا دگر مکن یارم
باز آی دلبرا که دلم بیقرار توست وین جان بر لب آمده در انتظار توست
آهای خبردار... کوچه های شهر پر ولگرده دل پر درده، شهر پر مرد و پر نامرده آهای خبردار، آهای خبردار باغ داریم تا باغ یکی غرق گل یکی پر خار مرد داریم تا مرد
می روم تا که فراموش کنم چشم تو را می روم تا که در آغوش کشم یاد تو را و هوای هوس وصل ترا خواب تو را و نگاهت که جهان است و جهان در نگه ات شود آیا که فراموش کنم چشم تو را تا بسوزم و کنم خاک...
خوب شد دردم دوا شد دل به عشقت مبتلا شد خوب شد
توی کوچهها یه نسیم رفته پیِ ولگردی توی باغچهها پاییز اومده پی نامردی توی آسمون ماهُ دق میده ماهُ دق میده دردِ بی دردی پاییز اومده پاییز اومده پی نامردی یه نسیم رفته پی ولگردی
ستارهها نهفتم در آسمان ابری دلم گرفته، ای دوست! هوای گریه با من . . .
آبی که از این دیده چو خون می ریزد خون است بیا ببین که چون می ریزد پیداست که خون من چه برداشت کند دل می خوردو دیده برون می ریزد
چشمانت راز آتش است و عشق ات پیروزى آدمى ست هنگامى که به جنگ تقدیر مى شتابد و آغوش ات اندک جایى براى زیستن اندک جایى براى مردن