شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
آدمای حسرت نباشیمطوری به هم نگاه کنیمطوری به هم عشق بورزیمکه گویی لحظات خیلی تنگه و هست!زمان درازی برای جبران نداریمداغ هایِ بر دل نشسته گواهِ این مطلبنهمین الان ،همین حالا برو بهش بگو،بگو عزیزم بودنِ تو برایِ من یه گنجِ......
ما خریدنِ خرس های قرمزو بستنِ روبان هایِ قرمز،دور تا دورِ جعبه های رنگی را بلد نیستیماما برای او که جانمان استهمه ی غذاهایی که دوست دارد را می پزیمآنگونه که عشقمان میان آن قابلمه ی مسی قُل می زندما خزیدن میان کافی شاپ های کم نوربا آن آهنگ های خارجی را بلد نیستیماما غروب که می شودگویی گمشده ای داریم که هر دممثل همان دمنوشِ عصرانهانتظارش را می کشیمما جیبمان یاری نمی کنددسته گل های میلیونیو سورپرایزهای ریز و درشت هدیه...