سه شنبه , ۶ آذر ۱۴۰۳
مرا ببر آنجا که بودنت تمام نمی شود...
بودنت بهشتمه...در جریانی که......
این جمعه ها غروبش بده وسط یه شهر غم دیده!...
تیر که ماه نیستکلکسیون آدمای جذابه...
خدا وقتی عشق را آفرید،هوای خیلی ها را نداشت!!!...
امروز چهار شنبه استتو بیاسورش با من...
کم کناین فاصله راقصه بغل میخواهد......
با تو کامل می شود تمامِ نیمه هایم ......
عشق یعنیتو نفس باشی ودر من بدمی...
به ضریح دلت دل بسته اممرا اجابت کن...
یادِ تو کنم دلم تپیدن گیرد...
من دیگه زندگی بدون تو رو بلد نیستم.......
جان من و جهان من فقط تو هستی...
فاصله آزمودن دلهاست.......
در غریبی و فراق و غم دل، پیر شدم......
من به اندازه ی پروانه شدن دلتنگم......
شاید دیراما زود شدگفته بودممی روم...
بچه ی آخرکه باشی طعم تلخ تنهایی رو میچشی...
گاهی باید در دل سنگ روییدبە امید فرداهای بهتر...
خوشبحال من که تو ماه منی......
تمام من برای توتویی که، جان من شدی......
تیرماهی امحساس ، رویایی ، رئوف و مهربان...
خوشحالم از اینکه کنارش میخندی......
خانه ام ویرانه کردی خانه ات آباد عشق!...
در آغوش تو آرام ترینم انگار...!...
ما قراره برا خودمون نفر اول باشیم...
وابسته شد تمام من به تمام تو...
من تو دنیای تو غرقِ آرامشم...
باورش با توولیبی تو دلم طوفانیست ......
اندر دل ما تویی نگارا.......
تو عاشق من نبودیمن خطای دید داشتم......
من و تو در خیال ما شدن خوشبخت خوشبختیم …...
رنگ حقیقت خاکستری است....
وجودم از تمنای تو سرشار است ......
خطرناک ترین خوردنی دنیاگول ظاهر آدماس .....
دیگر مرا به داشتن تو انتظاری نیست......
خوشبختی برای کسانیست که از لحظه لذت میبرن .....
حقیقت یک رنجش است، نه یک گناه....
همه برای یکی و یکی برای همه....
بودنت الزام زندگی من است...
نبودنتنام دیگر جهنم است...
تیرماهی بودنخودش یه برند محسوب میشه...
هرچه هستی جان ما قربان تُست...
در آغوشت می میرمتو قبرم را تنگ تر کن...
گره کور بزن بودنت را به سرنوشتم...
من عاشقم و درمان این عشق تویی...
بخند دلم غزل میخواهد......
قیامت باشد آن قامت در آغوش..️....
به خدا که تو حال خوب منی......
مادر من معجزه ای زنده است....