پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
دیوانه عشقت ای پَری رویعاقل نشَود به هیچ پَندی ......
اگرم به سوی دوزخ ببرند باز خوش خوشبروم ولی به جَنت نکنم گذار بی تو......
درون ما زِ تو یک دَمنمی شود خالی......
هر کسی راسر چیزی و تمنای کسیستما به غیر از تو نداریم تمنای دگر ... ....
.فکرم به منتهای جمالت نمی رسد کزهر چه در خیال ِ من آمد نکوتری .....
لعلست یا لبانت قندست یا دهانتتا در برت نگیرم نیکم یقین نباشد...
حدیثِ عشقِ جانان گفتنی نیست......
گر رخی را ماه باید خواند، باری روی تو .....
چنان به موی تو آشفته ام به بوی تو مستکه نیستم خبر از هر چه در دو عالم هست...
.گر سَر برود فدای پایَتدست از تو نمی کنم رَها من...️...
به گفتار و لبت جانا ،تویى شکر، تویى قندم...!...
تو را... ️تا بوسه باشد می ستانم!...
.به هر چه خوبتر اندر جهان نظر کَردمکه گویمش به تو ماند،تو خوبتر ز آنی ......
.هم چنان بر سر آنم که وفادار تو باشم...
خرّم آن روی،که در رویِ تو باشد همه عمر......
گر دست دهد هزار جانمدر پای مبارکت فشانم..........
مرا که با تو ام از هر چه هست باکی نیست .......
قیامت باشد آن قامت در آغوش..️....
گر من.... به تو فرهاد صفت....شیفته ام عیبم مکن ای جان که تو بس شیرینی !...
رنجور عشقبه نشودجز به بوی یار.......
.دو چشم مست تو شهری به غمزه ای ببرندکرشمه تو جهانی به یک نظر گیرد...
تا تو را جای شد ای سرو روان در دل منهیچکس می نَپسندم که به جای تو بود...
ره صبر چون گزینم، من دل به باد دادهکه به هیچ وجه جانم، نکند قرار بیتو...
تو زیباتر از آنی...که کنم وصف و بیانت!...
من از آن روزکه دربند تؤام آزادم...️...
.پیش رویت ، دگران صورت بر دیوارند...
.دو عالم را به یک بار از دلِ تنگبرون کردیم؛ تا جایِ تو باشد....
جان به دیدار تویک روز فدا خواهم کرد ...️...
چنان موافق طَبع مَنی و در دلٍ مننشسته ای که گمان می بَرم در آغوشی ...️...
دگران روند و آیند و ،تو همچنان که هستی ......
سخن ها دارماز دست تو در دل ...ولیکن در حضورتبی زبانم......
من از قیدت نمی خواهم رهایی......
نظر از تو برنگیرم همه عمر تا بمیرم...
ما را به جز تو در همه عالم عزیز نیست.....
دِل بَر تو نَهَمکِه راحَتِ جانِ منی ️...
نه در این عالم دنیا که در آن عالم عقبیهمچنان بر سر آنم که وفادار تو باشم...
مَن چنان عاشقِ رویتکه زِخودبی خبرم .. !...
به یک بار از جهان دل در تو بستم........
خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست...
چون روی تو دلفریب و دلبنددر روی زمین دگر نباشد...
♡روزگاریست که سودای تو در سر دارممگرم سر برود تا برود سودایت...
گاه گویم که بنالمزِ پریشانیِ حالمباز گویم که عیانستچه حاجت به بیانم...
ﻣﺸﺘﺎﻕ ﺗﻮﺍﻡ ﺑﺎ ھمه ﺟﻮﺭی ﻭ ﺟﻔﺎﻳﯽ......
ما همه چشمیم و تو نور ای صنمچشم بد از روی تو دور ای صنم...
گر جان طلبی فدای جانت......