شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
در من پیرمردی با اعصابِ ضعیفکه تمامِ خانه را به دنبالِ عصایشبه هم میریزددر من کودکی های نکردههزاران فریادِ به گوش نرسیدهخنده هایِ درنیامده از ته دلنَخ به نَخ سیگارهایِ شبانهدر من هزاران راهِ نرفته....من وارثِ امپراطوریِ حسرتهایِبر دل نشسته ام......