من باید بوکوفسکی می شدم و یا کارور لاجرم امیر آقایی شدم! غوطه ور میانِ کاغذها و نوشته هایِ بی شمارم. نه شاعری به غایت نه کتابخوانی به تمامی، در این میانه یِ تردید و تناقض شعرهایی مرا سرود و من هم شعرهایی را. با این همه اما راضی ام...