باغ هلندی ام با شروع فصل شناور عشق در سرای شکوفه های برف برگی از باغ هلندی اَم بر شانه ی کسی نشست که کلید خلوت جانم را در قفل زمان چرخاند وُ گفت: رستگاری در آینه!