پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
«روبرِ عزیز؛نامه ات امروز رسید... طبیعی ست کتاب های داستایوفسکی به نظرت جذّاب نرسند؛ چون فلسفه ای در قالبِ رُمان اند. راستش داستایوفسکی بالزاکی ست که رگه های ماورای طبیعی اش بیش تر است. رمان هایش را باید با عشق خواند؛ با شمعی که اتاقی کوچک را روشن کرده، با نقشه ی محوی که روی دیوار است؛ با تخت خوابی که مثلِ تخت خوابِ راهبان گوشه ی اتاق است.» [نامه ی فرانسوآ تروفوِ نوزده ساله به دوستش روبر لاشُنه]...
-تو مال کجای دنیا هستی؟ +فاریو در حالی که از خشم می لرزید گفت: من مال آن جای دنیا هستمکه مردمش هرگز نامردها را نمی بخشند...-اونوره دوبالزاک...
تو را تنها و خاص در تمام زندگی ام دوست خواهم داشت. تو دارای تمام آنچه هستی که دلپذیر من است . این تنها، گنجی است از عشق. بدان! نفس می کشم هوایی را که تو نفس می کشی. هرگز جز اندیشه ات نمی توانم داشت.تو برای من پایان هر چیزی...- انوره دو بالزاک - نامه به مادام هانسکا...