ما در میان سنگ و سایه و زمان گام میزدیم ما در میان عطر و برگ و هوا و مرگ محو میشدیم نور از دهان کهکشان تراوش کرد نور از درون زمان نِشست کرد و روز شد جمله برگهای سبز جهان قلب بود وُ _ قلبِ تو بود