سال، سالِ بلواست می ترسم زخم ها دهان باز کنند و گلوله را ببلعند . لب ها با حسرت بوسه کال بمانند . می ترسم دست ها بی آنکه منحنی بدن معشوق را ترسیم کرده باشند جنازه ی برادری، خواهری را به خاک تحویل دهد . تو که برای شفا،...