آینده من در یازده سالگی یک روز که داشتم با دوستانم توی کوچه گل کوچک بازی می کردم آقایی که مقداری خیار و گوجه خریده بود و داشت از کنار خیابان رد می شد ایستاد و چند دقیقه ای بازی ما را تماشا کرد.. بعد من را صدا زد و...
به قول بهروز وثوق: ختم کلام! تو زندگیت التماس نکن! اگه کردی التماس نامرد نکن !....