در من انگار کسی در پی انکار من است یک نفر مثل خودم، تشنه دیدار من است
گر چه در دورترین شهر جهان محبوسم از همین دور ولی روی تو را می بوسم
چه کنم با تب فردای هراسان بی تو....
ای نگاهت نخی از مخمل و از ابریشم چند وقت است که هر شب به تو می اندیشم