دیده از رویش گرفتم تا رود از دل ولی
چشم نابینای من روشن دلست از او هنوز...
بر هر کسی که می نگرم در شکایت است
درحیرتم که لذت دنیا به کام کیست؟!...
متلاطم شود هر گاه دل از دهشت و غم
یاد تو باز مرا قرص ترین تسکین است...
خدا کند که بمانی در این زمانه ی پُر درد
که بی تو هیچ نیرزد تمام جان و جهانم...
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم...