ماییم و همین آرزوی یار و دگر هیچ
خدا صبری دهد دلهای از جا رفتهٔ ما را
کشیده ایم در آغوش، آرزوی تو را
یاری که باری از دل ما کم کند کجاست؟
ای آنکه نرفتی دمی از یاد کجایی؟
در عشق دو چیز است که پایانش نیست اول سر زلف یار و اخر شب ماست