شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
جمعه ها شرح دلم یک غزل کوتاه استکه ردیفش همه دلتنگ توام می آید......
برگ خشکیده هر آنقدر مصمم باشدساقهاش را غم پاییز ، جدا خواهد کرد...
زندگی بی تو، مرا زهر هلاهل شده است...
شوق یک بوسه به لب های تو نازل شده استچشمم از هر چه بجز چشم تو غافل شده است...
مطمئنم گفته بودی با توام تا روز مرگمن فقط شک میکنم گاهی مبادا مرده ام...